ای که از کوچه معشوقه ما میگذری...

ساخت وبلاگ
نامه ای دارم من...
که بدستش بدهی...

داخل کوچه که رفتی... درب سوم از چپ...
خانه عشق من است...

درب چوبی که به رویش با تیغ...
شعری از من...
اینچنین حک شده است...

"برسرت گرهمه عالم بسرم جمع شوند"
"نتوان برد هوای تو برون از سر ما"...

خواستی در بزنی...
رمز بین من و او چنین می باشد..
"تق تق تق".."تق تق تق".."تق تق تق"

بعداز آن لحظه که در کوبیدی...
سرخود بالا کن...

وبه روی دیوار...
نقش یک پنجره را پیدا کن...

پشت آن پنجره چشمان تری خواهی دید..
که به در زل زده است...

نامه را داخل آن خانه بینداز و برو...
اوخودش می آید...نامه را میخواند...
_________
_________
_________

.....................................

ادامه جالب است در ادامه مطلب.....

مهمان جاودان یک دوست............
ما را در سایت مهمان جاودان یک دوست......... دنبال می کنید

برچسب : ای که از کوچه معشوقه ما میگذری,ای که از کوچه معشوقه ما میگذری طنز,ای که از کوچه معشوقه ما میگذری شهریار,اي که از کوچه معشوقه ما ميگذري,شعر ای که از کوچه معشوقه ما میگذری,معنی ای که از کوچه معشوقه ما میگذری,ای که کوچه معشوقه ما میگذری,ای که در کوچه معشوقه ما میگذری,ای که بر کوچه معشوقه ما میگذری,اي كه از كوچه ي معشوقه ي ما ميگذري, نویسنده : majidkakvano بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 10:39